دخترم بزرگمدخترم بزرگم، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
دخترم کوچیکمدخترم کوچیکم، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

کوچولو های دوست داشتنی فرشته های آسمونیم

تعجب نکنید

دوستان گلم تعجب نکنید که بین دختران من فقط چهار ماه فاصله است بله من میلاد جان را وقتی که نوزاد بود از پرورشگاه آوردم ولی چون نوزاد بوده آن را به خانه آوردم و کاملاً من او را بزرگ کردم او کاملاً دختر من و خواهر نیلی جان است و من و همسرم او را به اندازه دختر تنیمون  دوست داریم و عاشقش هستیم 💚💜💜💙💛💛💙💚💓😘☺💓💓💓💓
1 شهريور 1399

دیزنی لند

امروز قصد سفر دیزنی لند کردیم و من موافقت کردم البته نظر این قضیه با دخترای گلم نیلا و نیلی بود رفتم تو اینترنت نگاه کردم تقریبا گرونترین دیزنی لند پاریس بود و متاسفانه با هم هزینه‌های دیزنی‌لند پاریس نداشتیم برای همین قصد سفر به دیزنی لند هنگ کنگ کردیم چون خواهرم هم در چین زندگی میکنه سفر به هنگ کنگ برامون راحت بود بالاخره بلیط گرفتیم و فردا ۱۱ صبح پرواز داریم بچه ها ساکشون رو چیدمن و شب به امید شهر بازی و وسایل های بازی خوابیدند صبح که شد بچه ها را بیدار کردم و همگی اماده سفر شدیم وقتی که به فرودگاه رسیدیم دخترها گشنه شامپو و برای همین از فروشگاه مواد غذایی فرودگاه دیدن کردیم و از آن چند دانه که و چند دانه آبمیوه خریدیم تا خواستیم این خورا...
1 شهريور 1399

به نام خدا

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد خداوند جان و خداوند راد خداوند روزی ده رهنمای خدایی که اب و هوا آفرید درخت و گل و سبزه را آفرید خدایی که از بوی گل بهتر است صمیمی تر از خنده مادر است خدایا به ما مهربانی بده دلی ساده و آسمانی بده دلی صاف و بی کینه مانند آب دلی روشن و گرم چون آفتاب
1 شهريور 1399

گل بازی

به نام خدا امروز دیدم سر شده یادتون نمیاد فکر کردم دارید با تبلت تون بازی می کنید که اینقدر آرومی ولی وقتی سرمو از پنجره بردم بیرون دیدم با ارشیا و ارغوان و پریسا و مبینا دایی بازی میکنید خیلی بهتون خوش گذشته بود گفتم حالا که خرابکاری کرده و میتونم قشنگ دستاشون رو بشورم و همه چیز ختم به خیر کند ولی وقتی رسیدم پایین دیدم دست و پاتون گلیه نمی دونستم چه جوری میتونم تمیز کنم حسابی زبان شدم بردمت اون بالا هم دوباره پیداتون نیست دوباره که سرم از پنجره بردم بیرون دیدم هنوز تو خاک و گلید دیدم تمام زحماتی که بردمشون حموم به باد رفته دیدم بی فایده است بردنشون حمام منم رفتم پایین تا شروع کنم به گل بازی انگار کودک درون گل کرده بود وقتی رسیدم پایین دیدم خ...
1 شهريور 1399

طناب بازی

امروز شما دوتا با دوستتون رفتیم توی حیاط و بازی کردید یهودی یه نخ برداشتید و دارید طناب بازی می کنید مثلاً به این فکر افتادم که بهتره با هم طناب درست کنیم چون نمی تونستم براتون طناب بخرم  چرا به این فکر افتادم  چرا که جمعه ظهر بود و همه مغازه ها بسته بود ببخشید اصلا اسمشونو تو وبلاگشون ننوشتم اسم دختر کوچولوم نیلا و اسم دختر بزرگترم نیلی است. خلاصه دعوتتون کردم تو خونه تا بیاین با هم طناب درست کنیم من یه نوار ژله ای از همسایه قرض گرفتم و دو تا دسته طنابی از طناب های قبلی پاره شده است نگه داشته بودند آوردیم شوند تا با هم طناب درست کنیم بچه ها فرش نشستن و دست به کار شدیم راستی اسم دوستاتونو گفتم اسم دوستاتون محمدحسین کیانا ارشیاء ارغ...
1 شهريور 1399

خراب کاری

امروز به خاطر کرونا خیلی خلاقیت بچه ها کور شده بود برای همین تا خواب بودن لباسمو پوشیدم و رفتم از خرازی دم کوچمون یه سری لمه خریدم وقتی رسیدم خونه فهمیدم که تا وقتی من رفته بودم بیرون بچه‌ها بیدار شده بودند و شروع کردن به گریه کردن ولی تا لمه های رو از توی دستم دیدن جیغ زدن و گفتند مامان چی برامون خریدی منم گفتم لمه بچه ها گفتند لمه چیه منم گفتم تا بهتون بگم  صبر کنید رفتم و یه سینی برداشتم داخل حال و توی اون رو پر از لمه کردم و به بچه ها گفتم هر چقدر میخواین باهاشون بازی کنین بچه ها هم خوشحال و خندان رفتن به سراغ بازیشون و رفتم تا ناهار بپزم وقتی برگشتم اتاق پذیرایی را پر از لمه کردند وای خدای من حالا چگونه اینها را جمع کنم بخاطر اینکه...
1 شهريور 1399
1